این چند روز یک هیولای کوچک غرغرو بودم که صبح ها از دنده ی چپ بلند میشد، مثل پیرزن ها از درد استخوان هایش مینالید، بعد یاد فلان خاطره ی بد عید قبل می افتاد، حرص میخورد، بدخلقی میکرد و خلقش همینطور تا شب روی یک موج سینوسی در نوسان بود. اینجا حوالی ظهر است، هیولا خوابیده. من هر سه طبقه ی کارخانه را چرخیده ام، نت برداشته ام، تغییرات را دسته بندی کرده ام و حالا نشسته ام پشت لپتاپم و منتظرم روز تمام شود. دلم تعیلات آخر هفته را میخواهد و بیشتر از آن تعطیلات سال نو که پیش روست. حوصله ام نمیکشد مقاله یا پایان نامه را شروع کنم. بالاخره باید  این دکتری لعنتی را تمام کنم و برگردم ایران برای دفاع. بعدش شاید خوش شانس بودم و اینجا توی کالجی، دانشگاهی، جایی شروع کردم به تدریس. کار کمتر، حقوق بیشتر، روزهای تعطیل بیشتر و شغل جذاب تر. کسب درآمد از طریق حرف زدن قطعا مناسب من است. غر هایم کم کم می روند سمت پرت و پلا. دلم بشکل ترسناکی برای عمو تنگ شده. قلبم در نبودنش فشرده است. حالا این فشردگی می رود و خودش را به هر چیزی میکوبد. ها تا یادم نرفته، تا هیولا بیدار نشده اضافه کنم: به گمان من نگاه غر زننده یک مصیبت موروثی است که از مادربزرگم پدریم و از پدربزرگ مادریم و از مادرم و حتی از عمو که آنهمه دوستش داشتم( و دارم، حتی اگر مرده باشد) به ارث برده ام. خلاصی از این میراث خانوادگی راحت نیست، در همه چیز همیشه چیزی برای غر زدن هست. در تمام لحظه ها و اتفاق ها و آدم ها و موجودیت ها. بعلاوه گمانم اینکه اینجا هیچ خاله ای ندارم تا هفته ای یک بار دعوتم کند به صرف غذای خانگی بی زحمت و رفیقی ندارم که قربان دست و پای بلورینم برود و هیچ کس نیست که از چیزی تعریف کند وضع را بدتر کرده. تازه تصور کنید نه فالوده ای، نه سبزی تازه ای، نه کباب و چنجه ای، اینجا حتی حسرت یک ساندویچ فلافل کثیف یا سوسیس بندری به دلم مانده. عوضش تا بخوای غذای سالم و عجیب با طعم مفتضح و بوی ناجور دارند. آه خدای من، حتی یک لیوان دوغ نیست، حتی اگر خبر داشته باشم دوغ های ایرانی چقدر آلوده اند. میبینی؟ هیولا بیدار شد.

چیزی ,تمام ,هیولا ,هیولا بیدار منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ویلا دانلود آهنگ جدید ایوان بند اويل وطنم.عشق من اویل عشق و دوستی استار گرافیک فوتبال من دکتر سلام