سلام بعد مدتها دوباره اومدم پیشتون حالتون چطوره؟

امشب خواهرمینا اینجان و من شبکارم ،توی تاکسی اینترنتی ماکسیم ۱۶۱۱عضو شدمو غیر شرکت و مغازه دنبال درامد ازونجا هم هستم علی برکتالله

دیگه انگار زندگی برام یه روال تکراری پیدا کرده راستش چند وقت پیش یسرویس بردم فولادشهر یسری خاطرات سراغم اومد که کلی حالمو خراب کرد بعد پیاده شدن مسافرتا پیدا شدن مسافر برا برگشت رفتم کافی شاپی که باهاش یبار رفتم یه قهوه تلخ و با کلی بغض،جرعه جرعه قهوه رو با نوشته هام تو دفتر همیشه دنبالم

کاش هیچوقت نمیدیدمش کاش اونقدر حماقت نمیکردم 

مسافری که اوردم فولادشهر یسرباز بود که میگفت  دوست دخترش اهل شهرکرد بوده و توی طول راه صحبت کرد و گفت دختره میخواسته عقد کنن اما پسره گفته که نه فقط دوستی .دقیقا بر عکس ما 

چارچوبی که بعد رفتنش  دور خودم کشیدم دیگه جرأتشو ندارم پامو ازش فراتر بزارم یبار گذاشتم دیدی چیشد چقدر داغون شدم و افسرده ،شدم یه پسر سرّو داغون

مادرم میخندید دیشب میگفت جوادقبلا عشق خواستگاری بود و میگفت زن میخام ،حالا دیگه تا حرفشو میزنم پامیشه ومیره  علاقه ای نداره (به خالم  می‌گفت)

خودمونیم چی فکر میکردم چیشد.

رویام ازدواج بود تو ۲۰سالگی 

اونم بعد اینکه از ته دل نهایت وجودم دختریو بخام 

وهمینطورم شد عاشق شدم عاشق یه دختر همه چیز تموم اما بی رحم.

در نهایت شکست خوردم و بقول خودم تو نوشتهام 

من جاموندم اره من جواد همون پسر مدعی جاموند درست همونجا که نگار بهش گفت که بخاطر بیپولیش نمیتونه به ازدواج بهش حتی فکر کنه و مایع خجالتش میشم

ارزش هر چیزی به دارندشه من خودم بالا بردمش باحرفام با کارام و اهمیت دادنام در نهایت اونقد بالا  دید خودشو که من دیگه کایع خجالتش شدم.

 

امیدوارم هر جا هستی وقتی به رسم دنیا به ادمی به بی رحمی خودت میرسی  اونروز سراغ من نیای چون واقعا نمیتونم تورو ببخشم 

نهایت منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خاله خرید کتاب کمک درسی از بانک کتاب کنکور Dayana Dash بارانی ها فوتبالی شو فروش کیت فلزیاب tesina.co